اين بنا آرامگاه سيدحسن مدرس، از چهرههاى برجستهٔ تاريخ معاصر ايران است که در ماه رمضان ۱۳۵۷ هـ.ق برابر با آذر ۱۳۱۷ هـ.ش توسط عوامل پهلوى اول، به چاى آلوده به سم به شهادت رسيد. جسد او را در محلى بيرون از شهر کاشمر که آن روزها به تپهٔ آخوند معروف بود، دفن کردند. مردم کاشمر ضمن زيارت قبر مدرس که به قبر آقاى شهيد مشهور بود، در تاريکى شب بنايى بر آن مىساختند و روزها مأمورين شهربانى وقت آن را خراب مىکردند. پس از سه سال، صورت مزار شهيد مدرس علنى شد. مقبرهٔ اين شهيد تا به حال چندين بار تجديد بنا شده است و بناى فعلى آن نيز به امر امام (ره) و کوشش و همت توليت آستان قدس نوسازى شده است.
بىترديد، سيدحسين مدرس يکى از شخصيتهاى برجستهٔ معاصر و مدافع منافع ملى و دينى مردم ايران است. وى اصفهانىالاصل بود و چندين دوره به عنوان نمايندهٔ مردم اصفهان و تهران در مجلس شوراى ملى انتخاب شده بود. نطقهاى مدرس در مجلس که در دفاع از آزادى و قانونگرايى بود، مشهور است و همانها نيز موجبات شهادت وى را فراهم آوردند.
در زير، قسمتى از يک نطق او را که در مجلس شوراى ملى ايراد نموده است، نقل مىکنيم :
... حالا هم عرايض خود را عرض مىکنم. در قرون اخيره وضعيات دنيا در اثر کهنه شدن بعضى دول و غفلت بعضى دول و غرور بعضى دول، در دنياى کهنه بعضى دول به خيال ترقى خود افتادهاند : يا از هوشيارى يا از احتياج يا از تجدد. بالخصوص در اروپا، در قرون اخيره، از صد و پنجاه سال قبل يک دولتهايى وجود پيدا کردند و درصدد برآمدند که دول کوچک دنيا را بخورند. البته وضعيات دنيا هميشه اين اقتضائات را داشته است - يک قسمت بزرگش مقارن شده است با عمر و دنياى ما - از زمان اجداد و پيران ما تا رسيده است به امروزه، البته معلوم است همچو دولى مختلفاند : عاقل دارد، غنى دارد. بعضى به رويهٔ عقل در مقام بلع دول کوچک نهنگوار حمله مىکنند و هى دول بزرگ را کوچک کوچک کردند و خوردند و قوى شدند و سايرين ضعيف. بعضى که عاقل بودند، لقمههاى درشت درشت را بلعيدند تا کمکم قوى شدند.
وضعيات دنيا و غفلت سابقينِ ما و وضعيات جغرافيايى، مملکت ما را مبتلا کرده به دولت بزرگ همسايه، آن وقت بعضى از سلاطين هم شايد ملتفت شدند - مثل مرحوم ناصرالدينشاه - شايد ملتفت شده بودند که ما دو دولت بزرگ همجوار پيدا کردهايم؛ البته مقتضاى وضعيت ما، مقتضاى ديانت ما با اين دول مسلم و صحيح است. ديانت ما در اين زمان، اقتضاى تعرض و حمله ندارد؛ مگر اينکه متعرضمان بشوند و وقتى که متعرض ما شدند، البته هر ضعيفى را اگر کسى متعرض باشد، بايد به قدر مقدور و ميسور، عقلاً، ديانتاً، سياستاً در صدد رفع و دفع برآيد. هميشه دولتهاى ما، چه در طرز سابق چه در طرز حاليه، مراقب بودند که با اين دو دولت بزرگ غنى و قوى و اعقل و عاقل به نحو مسالمت رفتار نمايند، و همين قسم که فرمودند روابط حسنه با آنها داشته باشيم وهمينطور هم عمل کردهاند و سالها و عمرها گذراندند تا اين که به زمان رسيد؛ يعنى انقلاب ايران برپا شد و ملت بيدار شد و حکومت يکنفرى به حکومت ملى مبدل شد، مسمى به اسم دولت مشروطه.
البته اينها هم به قدر قوهٔ خودشان در اين مسئله هوشيار بودند که هم مراقب بيابان خشک و هم مواظب درياى تر باشند؛ يعنى مراقب دو همسايهٔ خودمان که دو دولت قوى و غنى بودند بايد باشند. البته معلوم است بعد از آن که دنيا توليد چنين دول بزرگى را کرد و بالطبيعه آن دول بزرگ هم به يکديگر نظر دارند؛ خصوصاً اگر رفتهرفته لقمهها کم شود، بين آنها رقابت توليد شود، اين مسئله و اين حالت در تمام دنيا همچنين در ايران بود تا جنگ عمومى شروع شد. وقتى اين جنگ بين دول بزرگ دنيا برپا شد، بعضى از آنها از حالت عظمت تنزل کردند و بعضى بر عظمتشان افزوده شد. ما مانديم و يک همسايه. مدتها در رژيم سابق و در طرز لاحق، ميانهٔ اين دو دولت به نحوى زندگى مىکرديم که اگر حايلى در بين ما و بحرين اتفاق مىافتاد، اسمش را عدم وسيله و کِشتى مىگذاشتيم و اگر ميانهٔ ما و بعضى توابع و بلوکات شمال مانعى اتفاق مىافتاد، حمل بر قصور مأمورين مىکرديم. لکن بعد از آنکه يکى از همسايههاى ما، در نتيجهٔ جنگ عمومى اظهر شد و ديگر ظاهر، يکى اقوى شد و ديگرى قوى، ما مانديم و يک همسايهٔ دولت يا دولتنما يا مادر دايه بهتر از مادر.
گرفتارى داخله و فقر و فلاکت مردم و يک طرفى بودن همسايه ما را کشيد به قرارداد؛ يعنى انحصار ايران به يک نفر دولت همسايه. البته بعد از اين که رقيب طرف نداشته باشد، مسلماً به مقتضاى صلاح خودش رفتار مىکند و تقصيرى هم ندارد؛ چه البته هرکس در مقام نفع و ضرر خودش است. به توفيق خداوند و بيدارى ملت ايران، از چنگ قرار داد هم خلاصى پيدا شد؛ حتى به وسايل مختلفه هم که متوسل شدند مثل کابينهٔ آقاى سيد ضياءالدين (که اسمش را سفيد يا سياه يا همه رنگ مىگذارند) باز هم موقعيت پيدا نشد، و توفيق شامل حال ماها شد، و اين دورهٔ پارلمان تشکيل شده، قبل از اينکه پارلمان تشکيل شود. بعضى از نمايندگان اساس سياست را بر آن گذاردند که اين آثارى هم که از همسايهٔ جنوبى باقى مانده است، آنها را هم محو نمايند. در تحت اين سياست که من هم يکى از آنها بودم، اين دولت و اين پارلمان تشکيل شد و برطبق اين سياست، دولتى خواهناخواه تشکيل شد و به آن دولت گفته شد که اگر مىتوانى اين کارها را بکنى، بسماللّه؛والاّ، شما را به خير و ما را به سلامت ...
... بنده از جانب خودم مىگويم و يقين دارم همهٔ ملت ايران و نمايندگان هم صاحب اين عقيدهاند؛ زيرا منشأ تمام آنها يکى است. منشأ سياست ما، ديانت ماست. ما نسبت به دول دنيا دوست هستيم؛ چه همسايه چه غيرهمسايه، چه جنوب چه شمال، چه شرق چه غرب. و هر کس متعرض ما بشود. متعرض آن مىشويم، هر چه باشد هر که باشد؛ به قدرى که ازمان برمىآيد و ساخته است. همين مذاکره را با مرحوم صدراعظم شهيد عثمانى کردم، گفتم اگر يک کسى از سرحد ايران بدون اجازهٔ دولت ايران پايش را بگذارد در ايران، و ما قدرت داشته باشيم، او را با تير مىزنيم و هيچ نمىبينيم که کلاهپوستى سرش است يا عمامه يا شابگا. بعد که گلوله خورد، دست مىکنيم ببينيم ختنه شده است يا نه؟ اگر ختنه کرده است، بر او نماز مىکنيم و او را دفن مىنماييم. والاّ که هيچ. پس هيچ فرق نمىکند. ديانت ما عين سياست ماست، سياست ما عين ديانت ماست. ما با همه دوستيم، مادامى که با ما دوست باشند و متعرض ما نباشد؛ همان قسم که به ما دستورالعمل داده شده است رفتار مىکنيم ....
در صورت اطلاع از آدرس آرامگاه شهيد آيتا... سيد حسن مدرس، در قسمت نظرات لطفا اعلام فرمائید . در صورت اطلاع از آدرس آرامگاه شهيد آيتا... سيد حسن مدرس، در قسمت نظرات لطفا اعلام فرمائید .